89/4/17
2:24 ع
سلام عزیزان وسروران گرامی . در خدمت شما هستم با دست وپا شکسته ایی دیگر و همچنان به امیدی که میزبان نقد ها و راهنمایی های شما باشم و اینکه باز هم عذر می خواهم از محضر همه شاعران عزیز ، جسارت من و ببخشند که بر دست وپا شکسته هایم اصطلاح شعر(؟) گذاشته ام
من اینجا خسته از دنیا غریب افتاده بیچاره
برایت می نویسم من ،نگاه کن مرد آواره
لب از لب وا بکن حتی که دلشادم به نفرینی
به چشمانت قسم چشمم که از خونابه سرشاره
نشانم شعله ای کم سوست در مرداب تنهایی
نگاهم می کنی یا نه ؟ - تمنایم - بگو آره
تو بارانی و من اما ،کویری خشک ، بی آبم
نگاه کن آسمانم را که هر دم غصه می باره
عزیزم قصد اینجا کن دلم از غصه می میره
اسیرم دست غمهایی که می دونی چه بسیاره...
یا فاطمه زهرا (س)
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو